چگونه با غلبه بر ترس هایمان کار و کاسبی خود را راه بیندازیم؟
روزگاری بود که ژوزف شومپیتر «کارآفرین» را موتور محرک و پیش برنده اقتصاد جامعه می دانست. امروز این دیدگاه گسترش یافته و کارآفرینی به مفهومی با ارزش بالاتر تبدیل شده است.
کارآفرینی البته در عین جذابیت می تواند به دلیل ترس ها و نگرانی های ما دافعه داشته باشد. یکی از جذابیت ها و ارزش های کارآفرینی آزادی عمل است. اینکه بتوانیم زمان بندی زندگی خود را در اختیار داشته و بر اساس ارزش هایی که ارائه می دهیم کسب درآمد کنیم بسیار جذاب است.
به نظر می رسد که زندگی کارآفرینی مملو از لذت های فراوان باشد اما در واقعیت زندگی مانند فیلم ها پیش نمی رود و در مسیر آن چالش ها و دست اندازهای متعددی وجود دارد که هر کارآفرینی با آن ها روبرو خواهد شد.
این چالش ها بویژه زمانی که قصد داریم کار و کسب خودمان را راه اندازی کنیم، پرزورتر و قابل توجه خواهند بود. در ادامه تجربه یکی از نویسندگان Entrepreneur در راه اندازی کار و کسب خود را می خوانیم.
ترس عاملی شد که من در شغلی که از آن متنفر بودم ماندگار شوم. هم اینکه درآمد خوبی داشت و هم اینکه تقریبا تضمین شده بود. هرچند مشتریان زیادی داشتم، اما شغل من تبدیل به سوهان روحم شده بود. رویای من این بود که کار و کسبی منطبق با سبک زندگی ام داشته باشم تا در کنار آن امکان نوشتن، سخنرانی کردن و مشاوره دادن نیز برایم فراهم شود. من باید به این پنج ترس غلبه می کردم تا بتوانم به رویای خود رنگ واقعیت دهم.
ترس چندان عامل منفی و مخربی نیست، به شرطی که آن را درک کنیم. البته شروع و راه اندازی یک کار و کسب به خودی خود به اندازه کافی دشوار است. و زمانی که عامل ترس را نیز به آن بیفزاییم، غیر ممکن به نظر می رسد. در اینجا 5 ترسی را مورد بررسی قرار می دهیم که برای راه اندازی یک کار و کسب باید بر آنها غلبه کنیم.
دانستن اینکه ماهانه و به طور ثابت مقدار مشخصی به حساب ما واریز می شود، حس امنیت را به ما منتقل می سازد. اما در نقطه مقابل چنانچه ساز و کاری حساب شده برای کار و کسب خودمان نداشته باشیم، درآمد حاصل از آن روند ثابتی نداشته و فراز و فرود خواهد داشت. من از این ترس داشتم که درآمد ثابتی که از داد و ستد با مشتریان ثابت و همیشگی به دست می آوردم را از دست بدهم. ایده کسب درآمد از اینترنت در نگاه اول حس امنیت را به من نمی داد.
زمانی که متوجه شدم چیزی به عنوان درآمد ثابت وجود ندارد، توانستم به این ترس غلبه کنم. امنیت شغلی امروزه بی معنا است. امروزه امنیت شغلی حتی در سازمان های پیشرو وجود ندارد. بطور مثال ژاپنی ها که همواره به اصل استخدام مادام العمر قائل بودند امروزه این اصل را زیر سوال برده اند؛ یعنی ابتدا ژاپنی ها تصور می کردند اگر فرد بداند که سال ها در این سازمان مشغول به کار خواهد بود، پس انگیزه بالاتری خواهد داشت، اما در عمل دیدند که این امنیت شغلی بعضی از افراد را از حرکت برای بهتر شدن باز می دارد و آن ها چون مطمئن هستند که تحت هر شرایطی در سازمان خواهند ماند تلاشی برای ارتقاء بهره وری شخصی – یادگیری دانش های جدید و عضو خوبی برای سازمان بودن نشان نمی دهند. در مقابل، اگر یک برنامه برای کار و کاسبی خود داشته باشیم می توانیم درآمد قابل اطمینان تری داشته باشیم. باید برای شیوه تبلیغات و چگونگی کسب درآمد ماهیانه برنامه داشته باشیم. سپس محتوای خود را می بایست بر اساس آنچه قرار است ترویج کنیم تنظیم نماییم.
زمانی که برای تحقق رویای خود تلاش می کردم، از هر لحظه زندگی ام با عقلانیت بهره می بردم. هر روز بعد از برگشتن از محل کار خود سه ساعت بی وقفه در خانه کار می کردم. با اینکار توانستم در عرض یک سال کسب و کار اینترنتی خود را به سود دهی برسانم. هیچ زمانی را اتلاف نمیکردم و به همین خاطر یک کار و کاسبی جانبی نیز از دل کار خود راه اندازی کردم.
زمان های خالی زیاد می تواند دلهره آور باشد. نگران بودم که بیشتر وقتم را صرف تماشای کانال های تلویزیونی کنم تا اینکه کار کنم. نباید از اوقات فراغت زیاد ترسید، بلکه باید از نداشتن برنامه برای آن بترسیم. اگر یک برنامه واقع بینانه برای خود تنظیم کنیم، حتی بیشتر از زمانی که شغل ثابت داشتیم بهره وری خواهیم داشت.
تربیت جامعه غربی در جهت باور یافتن به “رویای آمریکایی” است. رویای آمریکایی به اینصورت است که پس از پایان یافتن تحصیلات متوسطه در مدرسه برای دریافت مدرک به کالج و یا دانشگاه می روید. پس از دریافت مدرک دانشگاهی می توانید یک “شغل خوب” داشته باشید و یک خانه با حصارهای سفید بخرید. با این که رویای آمریکایی تغییر کرده است اما فرضیه کلی به قوت خود باقی است.
بسیاری از افراد خانواده و دوستان، میل و اشتیاق ما به کارآفرین شدن را درک نخواهند کرد. روایت رویای آمریکایی همچنان در ذهن آن ها وجود دارد. همیشه این ترس وجود دارد که آن ها چه خواهند گفت و چه واکنشی نشان خواهند داد. به این درک برسیم که این زندگی ما است و باید آنگونه زندگی کنیم که از نظر ما درست و متناسب با حال و هوایمان است. بپذیریم که بعضی از مردم این موضوع را درک نمی کنند و البته این مساله اهمیتی ندارد.
شکست های ما نباید ما را از حرکت کردن باز دارد و ترس از این شکست ها نمی تواند ما را از کارآفرین شدن دور کند. از هر شکستی به عنوان یک درس زندگی استفاده کنیم تا مرتکب اشتباهات مشابه نشویم. اگر در گذشته در راه اندازی و یا توسعه یک کار و کسب شکست خورده ایم، گرد و غبار آن شکست را از خودمان تکانده و خود را آماده موفقیت های آینده کنیم.
تردید و دودلی، ترس و گوش دادن به حرف مردمی که درکی از کارآفرینی ندارند، بر باورهای محدود کننده ما دامن می زنند. این باورها می توانند ترس ما را بیشتر کرده و ما را به گذران زندگی وادار کنند که علاقه ای به آن نداریم.
بعد از غلبه بر ترسم، از کار و کاسبی که علاقه ای به آن نداشتم دل کندم. کار فعلی من نوشتن، سخنرانی و مشاوره دادن است. حالا هر روز که از رخت خوابم بلند می شوم، می دانم که زمان خود را صرف کاری خواهم کرد که آن را دوست دارم. من هنوز هم ترس دارم، اما ترس من از همان چیزهای سابق نیست و معنی آن را درک می کنم.
من نمی دانم ترس از چه چیزهایی شما را از رسیدن به موفقیت در کارتان باز می دارد. من فقط می دانم که زمانی که در مورد ترس های خود صادق باشیم و دلیل آن ترس ها را پیدا کنید، می توانیم بر آنها غلبه کنید. اجازه ندهیم ترس های ما، ما را از دستیابی به رویاهای خود باز دارند.
منبع : استاد درگی
درباره این مطلب دیدگاهی بنویسید...
آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد.